نائیریکانائیریکا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

مامان روان شناس

نوروز 91

سلام نفس مامانی ببخشید درست با یک ماه تاخیر دارم خاطراتت رو می نویسم.  حالا هم همراه بابایی رفتی آموزشگاه که من با خیال راحت دارم برات می نویسم. عزیزم برات بگم: ما همگی روز 28 اسفند ساعت 1 بعد از نصف شب به طرف تهران راه افتادیم و ساعت 7 به تهران رسیدیم. اول رفتیم بهشت زهرا و بعد از اون رفتیم طرف خونه عمو بابک و خاله سپیده. روز یک شنبه تو همراه بابایی رفتی شرکت عمو علی و من و خاله رفتیم برات لباس عید خریدیم. روز دوشنبه در تدارک عید بودیم. اما از عیدی ها: بابایی یک کارت هدیه به مبلغ 150 تومن بهت عیدی داد و عمو و خاله هم از سفر تایلند 4 تا لباس خوشکل و یک کلاه گوزنی هدیه آورده بودند. لباسم رو نگاه کن    ...
1 ارديبهشت 1391
1